روزهای زندگی پسرم کیان

میدونم عکسها واقعا بد شده باور کنید هر کاری کردم بایسته یک عکس خشکل ازش بگیرم نشد ...

      پسرم در تمام زندگی لبخند بزن              بر آمدگی گونه هایت توان آن را دارد که امید رفته را باز گرداند                          گاه قوسی کوچک می تواند معماری بنایی را نجات دهد                            ...

امروز که دارم مینویسم شنبه بیست و ششم اردیبهشت 94 که کیان واکس هیجده ماهگیش که اینقدر ازش میترسدم پنچ شنبه بسست و چهارم که درست هیجده ماهه شد زد وخدارو شکر فقط یک کم پاهاش درد میکرد و کمی هم تب کرد خیلی مترسیدم که مثل واکسن شش ماهگی تبش خیلی بره بالا و به سی و نه برسه به هر حال دو روز از زدنش واکسنش داره میگذره و همه چیز خوبه الانم خوشحاله                  گر بخوایم از خاطرات این سن بگیم ماشالله فقط شیطونی یادمون میاد چون تا این سن بچه فقط دست به همه چیز زدن و خراب کاری و شیطونی کردن بلدن خوب تو این سن هم که بچه ها چیزی نمیفهمن انشالله که سالم باشن این روزها هم میگذره و چشم روی هم...

...

...

چند تا از عکسای کیانم یک سالگی تو آتلیه فعلا روی عکسا کار نشده  کیان ببنید چطوری می خواد کیک به هم بزنه آخرشم کار خودش کرد اینم یک عکس خیلی خوشکل که من خیلی دوستش دارم وقتی که کیان روی صندلی نمینشست خاله لیلا ساس بندش انداخت پشت صندلی که نتونه بلند بشه اینم برامون شد یک خاطره قشنگ و به یاد موندنی مخصوصا برا خود کیان وقتی بزرگ شد براش تعریف کنیم و عکس نشونش بدیم خیلی براش خاطرس عزیز دلم کیان دوست دارم پسر گلم ...

        کیان جونم     امروز که دارم برا کیان جونم می نویسم بیست و نهم بهمن نود و سه  هست که الان کیان دقیقا یک سال و سه ماه و پنچ روزش الان در حال حاضر پسرمون کیان کاملا دیگه راه میره ولی بعضی وقتا میخواد یک دفعه بدوه و میخوره زمین فکر کنم یکی دو ماه دیگه رو دویدن هم تعادل پیدا کنه از دندون هم که بگم  هشت تا دندون داشت دو تا دیگه هم یک کوچولو بیرون اومده میشه ده تا پسرم تازه توی این ماه مسافرت هم رفته شیراز خانه پدر بزرگ خاله عمه عمو و بقیه اقو.ام پسرم به همه سر زده و خانه همه را به هم ریخته و شیطونی کرده هفده روز با پسرم رفتیم شیراز به پسرم که خیلی خوش گذشت چون اینجا تنها بود بعد از ...

...

...