بدون عنوان
بدون عنوان
خاطرات عید 95
عید 95 کیان جونم دو سال و چهار ماهش بود ما اصفهان بودیم کیان جونم تازه کم کم داشت حرف زدن یاد میگرفت و هنوز شیطونی خودش داشت تا 15 فروردین اصفهان بودیم روز سیزده بدر که چقدر اقا کیان اذیت کرد اینقدرم هوا سرد بود ولی با کیان جونم که چهارمین بهار زندیگش بود خوش گذشت و خاطره انگیذ بود ا ینم یک عکس خاطره انگیر برا پسرم از کودکی عید95 میدان امام اصفهان با عمه ویدای کیان که خیلی مهربان و دوست داشتنی هستند ر فتیم میدان امام گفتم شما پیش کیان بمونید تا بستنی بگیرم بیام وقتی بستنی گرفتم اینقدر هوا گرم بود و شلوغ تا پیداشون کردم بستنی ها آب شده بودن آثارش دوز لب کیان جون مشخص قربونش برم عکسی خاطره انگیز از سی...
عید 95
بیست وسومین ماهگردت مبارک
بیستمین ماهگردت مبارک گللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللم
تو رابه اندازه نفسم دوست دارم یا نفسم را یه اندازه تو نمیدانم.......... چون تو را دوست دارم نفس میکشم یا نفس میکشم که تو را دوست بدارم نمیدانم ........... ...
نوزدهمین ماهگردت مبارک گلم
گاهی حس می کنم ! عشق را نسیه به من داده ای بی تابم ! نقد می خو اهمت ......  ...