اردیبهشت95 شمال
خاطرات عید 95
عید 95 کیان جونم دو سال و چهار ماهش بود ما اصفهان بودیم کیان جونم تازه کم کم داشت حرف زدن یاد میگرفت و هنوز شیطونی خودش داشت تا 15 فروردین اصفهان بودیم روز سیزده بدر که چقدر اقا کیان اذیت کرد اینقدرم هوا سرد بود ولی با کیان جونم که چهارمین بهار زندیگش بود خوش گذشت و خاطره انگیذ بود ا ینم یک عکس خاطره انگیر برا پسرم از کودکی عید95 میدان امام اصفهان با عمه ویدای کیان که خیلی مهربان و دوست داشتنی هستند ر فتیم میدان امام گفتم شما پیش کیان بمونید تا بستنی بگیرم بیام وقتی بستنی گرفتم اینقدر هوا گرم بود و شلوغ تا پیداشون کردم بستنی ها آب شده بودن آثارش دوز لب کیان جون مشخص قربونش برم عکسی خاطره انگیز از سی...
خا
عید 95 اصفهان
عید 95 اصفهان
عید 95
کیان جونم دو سال و ده ماهه شد مبارک باشه گلم
کیان جونم امروز ذقیقا دو سال و ده ماهش که خدا رو شکر خلی زود حرف زدن و یاد گرفت الان کامل صحبت میکنه ماشالله نود و نه درصد کلمه ها را میگه ...
نویسنده :
زهرا
18:47
فففننننجاسنن
پا کردن تو کفش بزرگترها
تو آن فرشته ای که وقتی در فصل پاییز راه میروی برگ درختان انتظار میکشد زودتر از دیگری پاها...